قوله تعالى: «بسْم الله الرحْمن الرحیم». بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.


«طه» (۱) اى محمد اى مرد پاک راست راه.

«ما أنْزلْنا علیْک الْقرْآن لتشْقى‏» (۲) قرآن بر تو نه از براى آن فرو فرستادیم تا تو رنجور تن باشى بى‏خواب‏


«إلا تذْکرة لمنْ یخْشى‏» (۳) مگر در یاد دادنى آن کس را که مرا داند و از من ترسد.


«تنْزیلا ممنْ خلق الْأرْض» فرو فرستاده از آن کس که بیافرید زمین را، «و السماوات الْعلى‏» (۴) و آسمانهاى زبرین را.


«الرحْمن على الْعرْش اسْتوى‏» (۵) رحمن بر عرش مستوى شد.


«له ما فی السماوات و ما فی الْأرْض» او راست هر چه در آسمانهاى و زمینها، «و ما بیْنهما» و آنچه میان هر دو، «و ما تحْت الثرى‏» (۶) و آنچه در زیر زمین.


«و إنْ تجْهرْ بالْقوْل» و اگر بلند گویى سخن، «فإنه یعْلم السر و أخْفى‏» (۷) او مى‏داند نهان و آنچه نهان تر نهان.


«الله لا إله إلا هو» اوست که نیست جز او خدا، «له الْأسْماء الْحسْنى‏» (۸) او راست نامهاى نیکو.


«و هلْ أتاک حدیث موسى‏» (۹) آمد بتو سخن از موسى و قصه او.


«إذْ رأى‏ نارا» آنکه که آتش دید. «فقال لأهْله امْکثوا» زن خویش را گفت درنگ کنید. «إنی آنسْت نارا» که من از دور آتشى دیدم، «لعلی آتیکمْ منْها بقبس» تا مگر من شما را پاره‏اى آتش آورم، «أوْ أجد على النار هدى» (۱۰) یا بر روشنایى آن آتش راه یابم.


«فلما أتاها» چون آمد بآن آتش. «نودی یا موسى‏» (۱۱) آواز دادند او را که یا موسى.


«إنی أنا ربک» من خداوند توام، «فاخْلعْ نعْلیْک» نعلین از پاى بیرون کن، «إنک بالْواد الْمقدس طوى» (۱۲) تو بوادى مقدسى،.


«و أنا اخْترْتک» و من بگزیدم ترا، «فاسْتمعْ لما یوحى‏» (۱۳) گوش میدار سخنى که با تو گفته آید و بگوش تو رسانیده آید.


«إننی أنا الله» من که منم الله‏ام، «لا إله إلا أنا فاعْبدْنی» نیست خدا مگر من مرا پرست، «و أقم الصلاة لذکْری» (۱۴) و نماز بپاى مى‏دار یاد کرد مرا.


«إن الساعة آتیة» رستاخیز آمدنى است، «أکاد أخْفیها» کامید من که آن پنهان دارید «لتجْزى‏ کل نفْس بما تسْعى‏» (۱۵) تا پاداش دهند هر تنى را بآنچه میکرد.


«فلا یصدنک عنْها» باز مگرداند ترا از گرویدن برستاخیز، «منْ لا یوْمن بها» آن کس که ناگرویده است بآن، «و اتبع هواه» و بر پى دل آورد خویشست «فترْدى‏» (۱۶) که تباه شوى‏


«و ما تلْک بیمینک یا موسى‏» (۱۷) و آن چه چیز است بدست راست تو اى موسى؟


«قال هی عصای» گفت آن عصاى منست، «أتوکوا علیْها» ایستاده بر آن خسبم «و أهش بها على‏ غنمی» و باین عصا برگ درخت بر گله خویش ریزم، «و لی فیها مآرب أخْرى‏» (۱۸) و مرا درین عصا کارها است و بآن نیازها.


«قال ألْقها یا موسى‏» (۱۹) الله تعالى فرمود او را بیفکن «فألْقاها» بیفکند آن را، «فإذا هی حیة تسْعى‏» (۲۰) پس چون در نگرست آن را مارى دید نهیب مى‏برد، «قال خذْها و لا تخفْ» گفت بگیر عصاى خویش و مترس، «سنعیدها سیرتها الْأولى‏» (۲۱) باز بریم آن را بسان پیش.


«و اضْممْ یدک إلى‏ جناحک» دست خویش را با بر خویش آر و بازوى خویش، «تخْرجْ بیْضاء منْ غیْر سوء» تا بیرون آید سپید روشن بى‏پیسى، «آیة أخْرى‏» (۲۲) نشان دیگر.


«لنریک منْ آیاتنا الْکبْرى‏» (۲۳) تا ترا نمائیم و دهیم از نشان‏هاى بزرگ خویش.


«اذْهبْ إلى‏ فرْعوْن إنه طغى‏» (۲۴) بفرعون شوکه او بس شوخ و بى‏راه و ناپاکست.